امسال بهار زودتر آمد؛ شاید از اوایل اسفند. شکوفهها دل هر شاخه را میشکافتند و سبزهها از زندان خاک رها میشدند. بخاریها کم محل میشدند و آغوش پنجرهها بهر باد بهاری گشوده میشد.
ولی نوروز، حس و حال خودش را دارد. بهار هرچقدر هم که زود شروع بشود؛ باز هم یک فروردین بوی عید میدهد. گویا بهار دخترکی ست که 6 ماهه دنیا آمده و شناسنامش از را 3 ماه دیرتر گرفتهاند! مثل آنهایی که 6 ماهه به دنیا آمدهاند؛ عجول است. نگذاشت 96 بیچاره دست و پایش را جمع کند. آنقدر عجله کرد که 96 هرچه دستش آمد برداشت و گذاشت توی زنبیلش و برای همیشه رفت...
خیلی چیزها را با خودش بُرد؛ از عجله معدن را در هم کوبید و 43 پدر و همسر را با خود برد؛ وقتی داشت از ایران میرفت؛ پایش به کرمانشاه گیر کرد و خانهها را برداشت. سانچی را به آتش کشید؛ مسافرین زمین را آسمانی کرد؛ مسافران آسمان را بر زمین کوبید.
شاید همه اینها تلنگر بود. تلنگری برای قدر دانستن؛ مهربانتر بودن. برای اینکه بدانیم این رشته دراز زندگی به ثانیهای بریده میشود. آنهایی که اطرافماناند در لحظهای خاطره میشوند. بهارهای 6 ماهه کم نیستند. نوروزها رو طوری بگذرانیم که حسرت نخوریم ...
بیربط نوشت : بخش پیشنهادها بروز شد