فیلمهای زیادی تا بهحال دیدهام اما هکسا ریدج (بهفرنگی Hacksaw Ridge و معنیاش ستیغ ارهای!) تنها فیلمی بود که لحظه لحظهاش را احساس میکردم.
اطلاع دقیقی از کارگردان و تهیهکننهاش ندارم اما شنیدهها گواه بر اینکاره بودنشان میدهد. داستان،داستان سربازی است که در شجاعت از دیگران چیزی کم ندارد اما حاضر نیست تفنگ دست بگیرد.
در صلح پسران پدرانشان را به خاک میسپارند در جنگ پدران پسران را
اتفاقاتی که در زندگی شخصیت اصلی رخ میدهد؛ با فراز و نشیبهایی که در راه تفنگ دست نگرفتن و جنگیدن برایش بوجود میآید؛ تا به تصویر کشیدن حقیقت جنگ که جز نابودی نیست و صحنههایی که قلب را بهدرد میآورد؛ همه درکنار هم، شاهکاری ضدجنگ را به تصویر میکشند. در واقع فیلمسازان، با نشان دادن جنگ، آن را نفی میکنند.
برایم جالب بود که این فیلم براساس واقعیت است. داستان زندگی شخصیت اصلی و اطرافیانش، همگی براساس زندگی واقعی دزموند داس-سربازآمریکایی- را به نمایش میکشند.
وقتی همه دارن زندگی رو میگیرن؛ من میخوام نجاتش بدم
داستان مستند است اما حقیقت محض نیست. آمریکاییها، جنگ خود با ژاپن را به تصویر میکشند. طبیعی است که خود را فرشته و حریف شرقی را هیولا نشان دهند (همانطور که ما هم همینکار را انجام میدهیم!) پس به عنوان معیاری تاریخی به تماشای فیلم ننشینید؛ پیام و نتیجه فیلم، بسیار باارزشتر از اینهاست ...